کد مطلب:8444 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:331

يا لثارات الحسين
مقاله
در روايات اهل بيت(ع) آمده است، در روز ظهور امام مهدي(ع) كه مصادف با عاشوراي آن سال است، ياران آن حضرت(ع) پرچم هايي را با شعار «يالثارات الحسين؛اي خون خواهان حسين » برمي افرازند و با بلندترين صداها آن شعار را سر مي دهند، زيرا آن روز، روز شهادت جدّ مظلوم آن حضرت ـ امام حسين(ع) ـ است. مي توان گفت كه قيام سيدالشهدا و قيام امام مهدي(ع) در هدف با يكديگر مشترك اند. قيام امام حسين(ع) در واقع از زمينه هاي قيام مهدوي و فرا رسيدن روز موعود آن؛ و به عبارت ديگر بخشي از طرح خداوند جهت آماده نمودن امت (اسلامي) براي روز مورد انتظار است. همچنان كه قيام امام مهدي(ع) نيز در دفاع از هدف حسين(ع) و انتقام از ظالمان آن حضرت به منظور تحقق مقصود اساسي مشترك بين ايشان كه عبارت از استقرار قسط و عدل و برچيدن ظلم و جور، انحراف و كفر است، صورت خواهد پذيرفت. بنابراين، در صحت و تناسب اطلاق شعار«يالثارات الحسين» بر قيام امام عصر(ع) ، ترديدي باقي نمي ماند. به ويژه آن كه مهم ترين مناسبت ممكن براي گفت وگو از امام حسين(ع) و اهداف شان، روز شهادت آن حضرت(ع) ـ دهم محرم ـ است و از اين جا معلوم مي شود كه در تعيين روز عاشورا به عنوان روز ظهور، حكمتي نهفته است. علاوه بر اين، وجود امام حسين(ع) در كالبد امت اسلام ـ خصوصاً ـ و در تمام بشريت ـ عموماً ـ همواره و در همه سطوح آن تا به حال و آينده، زنده و تپنده است، و روح قيام، فداكاري و اخلاص را به نسل ها الهام مي كند. از آن جا كه شعار «يالثارات الحسين» نشانه هاي بزرگ و آشكاري از اهداف و مقصد امام مهدي(ع) را در خود دارد، لازم است تا شرايط دو قيام، اهداف و نقاط مشترك آن دو را بشناسيم. ضمن توجه به اين نكته كه آرمان هر دو قيام، تحقق اسلام و شريعت والاي آن مي باشد.


اما قبل از آن ناگزير از شناختن روش رسول اكرم(ص) در «فتح مكه» و ارتباط آن با «فتح حسيني» و «فتح مهدوي»(ع) هستيم، زيرا اين سه فتح، در حفاظت و نگهداري دين اسلام نقش مؤثري داشتند.




1. فتح محمدي (مكّه)




خداوند متعال در كتاب آسماني خود فرموده است:


إذا جاء نصرالله والفتح ي و رأيت الناس يدخلون في دين الله أفواجاً...1


چون ياري خدا و پيروزي فرا رسد، و ببيني كه مردم دسته دسته در دين خدا درآيند...


و او همچنين فرموده است:


إنّا فتحنا لك فتحاً مبيناً.2


ما تو را پيروزي بخشيديم، ‍[چه] پيروزي درخشاني!


اما [سؤال اين است كه] جبهه اصلي رو به روي پيامبر(ص) كدام گروه بودكه فتح مكه ـ محل بعثت و آغاز دعوت پيامبرـ را چندين سال به تأخير انداخت، تا آن كه به سبب اهميت مسئله سال فتح مكّه ، از سوي آن حضرت(ص) «سال پيروزي» نام گرفت. براي توضيح مسئله اصلي كه پيامبر اكرم(ص) با آن مواجه بود، لازم است به وقايع سال موسوم به «عام الفيل» (570 م) ـ سال ولادت رسول خدا(ص) ـ باز گرديم.


وقتي كه «ابرهه» پادشاه يمن، قصد حمله به مكه مكرمه و انهدام بيت الله الحرام ـ كعبه ـ را نمود، اهالي مكه، منازل خود را ترك كردند و به كوه هاي اطراف پناه بردند. در آن حال بود كه بزرگ آنان ـ عبدالمطلب ـ اين عبارت را به زبان راند كه «كعبه پروردگاري دارد كه از آن محافظت مي نمايد».


آنگاه خداوند معجزه خود را براي حفظ كعبه شريف آشكار ساخت، و پرندگان ابابيل را همراه با سنگ ريزه هاي سجّيل ـ درشت تر از عدس و ريزتر از نخود ـ بدان جا فرستاد.


پس از اين واقعه بود كه نظريه جديدي در اذهان مردم ريشه دواند، و آن عبارت از وجود نوعي تلازم بين تقدس كعبه و سروري قريش بر مكّه بود. عاملي كه باعث شكل گيري قوت ادبي و در نتيجه نفوذ قريش نزد ديگر قبايل عرب شد. آنان به دليل آن كه زائران خود را مجاور و محافظ بيت الله مي دانستند، لذا نفوذ ادبي قريش، دشوارترين مانعي بود كه در آغاز دعوت و همچنان در مدت سيزده سال حضور پيامبر(ص) در مكه بر سر راه آن حضرت قرار داشت. تا آنجا كه اندك بودن اسلام آورندگان، نه از ضعف در شيوه هاي تبليغ يا كاستي در آن، بلكه به دليل وجود و استمرار همين تفكر رسوخ يافته يعني نسبت قائل بودن بين تقدس كعبه و سيادت قريش بر مكه، بود. از اين جا حكمت هجرت آن حضرت(ص) به يثرب آشكار مي شود. و به دليل شناخت اين حقيقت از سوي آن رهبر بزرگ(ص)، در صلح حديبيه با قريش بر اين پيمان گرفت كه واسطه گري قريش از رابطه ميان او و ديگر اعراب برداشته شود، قريش دست از توسعه نفوذ ادبي خود در ميان اعراب، به منظور ممانعت از ارتباط آنان با پيامبر بكشد، و تبليغات دروغ خود را عليه پيامبر و دين او متوقف سازد.


پيروزي پيامبر اكرم(ص) بر قريش و فتح مكه در سال هشتم هجري، دشوارترين مانع را از راه پيشرفت و انتشار اسلام برداشت. اين امر حاصل از بين رفتن تلازم ذهني مذكور از افكار مردم بود. به همين دليل، مردم بدون زحمت و مشقت گروه گروه به دين خدا وارد شدند. بر همين اساس سال فتح مكه، «عام الفتح» عنوان گرفت، و آن به دليل كثرت ورود قبايل عرب بر پيامبر اكرم(ص) جهت اعلام پذيرش ولايت و رهبري ايشان و گردن نهادن به اسلام بود. بدين ترتيب حضرت محمد(ص) رهبر بلا منازع جزيرهالعرب گرديد.




2. فتح حسيني




رسول خدا(ص) رهبر و فرمانده عالي حكومت اسلامي بودند. خداوند متعال، شايستگي ها و اختيارات فراواني را به آن حضرت(ص) اعطا كرده بود كه تصدي اين مسئوليت بزرگ برايش امكان پذير شده بود. خداي متعال فرموده است.


النبّي أولي بالمؤمنين من أنفسهم.3


پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [و نزديك تر] است.


و فرموده است:


فاحكم بينهم بما أنزل الله و لا تتّبع أهواءهم.4


پس ميان آنان بر اساس آنچه خدا نازل كرده حكم كن، و از هواهايشان پيروي مكن.


از اين جا روشن مي شود كه رسول خدا(ص) داراي دو رهبري ديني و اجرايي (سياسي) بودند. كه ارتباط آن حضرت(ص) با عوالم ديگر از طريق وحي ـ يگانه منبع تشريع ـ مسئوليت ابلاغ رسالت خداوندي را به ايشان واگذار كرد، همچنان كه تصدي رهبري امت اسلامي آن حضرت(ص) را تنها مسئول اجرايي شريعت نمود.


خداوند متعال مي فرمايد:


إنّا أنزلنا إليك الكتاب بالحقّ لتحكم بين الناس بما أراك الله.5


ما اين كتاب را به حقّ بر تو نازل كرديم، تا ميان مردم به [موجب] آنچه خدا به تو آموخته داوري كني.


بنابراين وظيفه پيامبر(ص) صرفاً به ابلاغ رسالت محدود نمي شد، بلكه رهبري مسلمين و اجراي شريعت الهي را در سراسر زمين، در بر مي گرفت. مسلمانان نيز ملزم به اطاعت از پيامبر(ص) كه اطاعت خداوند سبحان شمرده مي شود، هستند.


خداوند فرموده است:


يا أيّها الذين ءامنوا أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و اُولي الأمر منكم فإن تنازعتم في شيءٍ فردّوه إلي الله و الرسول إن كنتم تؤمنون بالله و اليوم الآخر.6


اي كساني كه ايمان آورده ايد، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياي امر خود را ‍[نيز] اطاعت كنيد. پس هر گاه در امري [ديني] اختلاف نظر يافتيد، اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد، آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پيامبر عرضه بداريد.


از اين آيه و آيات ديگر وجوب اطاعت از پيامبر اكرم(ص) آشكار مي شود. اين اطاعت علاوه بر حوزه تشريع، آنچه را كه آن حضرت (ص) به عنوان حاكم و رهبر مي فرمايد، نيز در بر مي گيرد و آن واجب است، زيرا خداوند متعال نسبت به آن امر نموده است. لذا حكومت اسلامي جزئي از اجزاي دين محسوب مي شود. پس از رحلت رسول خدا(ص) تلازم فكري جديدي در اذهان مردم شكل گرفت و آن عبارت بود از اين كه ميان قداست پيامبر(ص) و تعاليم اسلامي از يك سو و قداست خليفه پيامبر يا كسي كه بر مسند حكومت تكيه مي زند، دلالت وجود دارد البته در اصل، جانشين رسول الله(ص) بايد از هيبت، احترام و وقار ويژه اي برخوردار باشد، زيرا او قائم مقام و جانشين رسول خدا(ص) در امر رهبري امت و حفظ دين بر اساس اصول صحيح آن است. در نتيجه اوصافي همچون هيبت پس از رسول خدا(ص) به خليفه ايشان نيز انتقال مي يابد، جز آن كه تمام آنچه گفتيم تنها درباره خليفه مشروع (بر حق) و بر اساس فرمان خدا و رسول صادق است. و در اصل، چنين خليفه اي عالم تر، فهيم تر در امر دين، با تقواتر و شايسته تر بوده، ولي امر مسلمين، و مرجع رسمي آنان در امور دين و دنياي ايشان است. اما باكمال تأسف رايج شدن روش زورگويي و كسب ظالمانه و غاصبانه خلافت، باعث شد شأن و جايگاه بلندي كه از اوصاف خليفه مشروع بود، به خليفه غالب (نامشروع)، تسري پيدا كند؛ خليفه اي كه هيچ گونه دليلي بر مشروعيت خلافتش جز قوه قاهره وجود نداشت. از آن جا كه خليفه ـ حاكم يا امير ـ جانشين رسول خدا(ص) محسوب مي شد، از تمام امكانات در اختيار آن حضرت(ص) بهره مي برد. همچنين بدين واسطه تقدس و جايگاه معنوي كه اختصاص به پيامبر(ص) داشت، به وي انتقال مي يابد. به تدريج اين قداست در اذهان مردم رسوخ يافت، به حدي كه توجيهات و تعليمات صادر شده از سوي حاكم نامشروع، جزء محكم ترين دستورات دين شمرده مي شد، و به دليل قداست خليفه پيامبر(ص) قداست مي يافت، هر چند كه بسيار از احكام اصيل دين به دور بود. بدين ترتيب فرامين و دستورات حكام اموي ـ همچون معاويه و يزيد ـ گونه اي از دين يا تعاليم ديني، و نه احكامي انحرافي و خارج از آن، شناخته شد. در چنين شرايطي بود كه خطر و بحران امت اسلام را فرا گرفت و گريزي از انجام قيامي مجاهدانه به منظور كشف حقيقت و ابطال تلازم فكري مذكور، بين قداست حاكم و تعاليم حكومتي او، نبود.


امام حسين(ع) نسبت به اين حقيقت آگاه بود و مي دانست كه تاريخ از ايشان انتظار باز گرداندن امور به جايگاه اصلي اش را دارد. و سيد الشهداء(ع) حركت خود را به سمت هدف رفيع و مقصد بلند خويش آغاز نمود، در حالي كه مصداق اين گفتار بود كه:


إن كان دين محمّدٍ لم يستقم إلاّ بقتلي فيا سيوف خذيني.


چنانچه دين محمد(ص) جز با قتل من پا برجا نمي ماند، پس اي شمشيرها مرا دريابيد.


حسين(ع) پس از آن كه دانست دفع خطرهايي كه دين جد بزرگوارش را نشانه رفته، جز با شهادت او ممكن نيست، ايستادگي جاودانه خويش را به ظهور رساند. لذا حسين(ع) تجسم آن مسئوليت شرعي و تاريخي بود كه بر دوشش قرار داشت و از همين رو بود كه خود فرمود:


إنّي لم أخرج أشراً و لا بطراً و إنّما خرجت لطلب الإصلاح في أمّه جدي، [أريد أن] آمر بالمعروف و أنهي عن المنكر.


همانا من، براي هواپرستي و از روي زياده خواهي خارج نمي شوم (قيام نمي كنم). [من] تنها براي اصلاح در امت جدّم قيام كردم. [مي خواهم] تا امر به معروف و نهي از منكر نمايم.


پس شعار و هدفي كه انقلاب امام حسين(ع) از آن سرچشمه گرفت، اصلاح در امت رسول خدا(ص) بود. چيزي كه بازگشت امت را به روش اسلامي صحيح، تضمين مي نمايد. از اين جا در مي يابيم كه انقلاب امام حسين (ع) طوفاني در برابر دشمن داخلي خطرناكي بود كه كيان امت را تهديد، قدرت آن را تضعيف و آن را از درون سست مي ساخت، زيرا نيرنگ داخلي از توطئه خارجي خطرسازتر است.


انقلاب سيد الشّهدا(ع) (فتح حسيني) انقلاب آزادسازي امت بود، همچنان كه انقلاب در ارزش هاي دين بود و با خود تفكر، آگاهي، هوشياري و مسئوليت تاريخي را به همراه داشت. از همين رو، نه تنها هيچ حاكمي پس از انقلاب امام حسين(ع) نتوانست، فقه، فقاهت، فرهنگ، وحي و يا قرآن و تفسير آن را دست آويز خود نمايد، بلكه ميان حكومت و سلطنت (اجرايي) و عناويني همچون: حاكم، ملك، خليفه، اميرالمؤمنين، ولي امر، يا هر عنوان ديگري كه بر خلفاي غير مشروع اطلاق مي شد، با احكام شرع و تعاليم اسلامي فاصله ايجاد شد. از اين جاست كه عظمت نهضت و قيام امام حسين(ع) تا اندازه اي روشن مي شود، كه عبارت بود از: ابطال تلازم فكري و ذهني ايجاد شده ميان قداست شريعت اسلامي و قداست كسي كه به عنوان خليفه رسول الله(ص) بر كرسي حكومت تكيه مي زد. به دنبال اين امر حركت ها و قيام هاي ديگري پس از نهضت امام حسين(ع) شكل گرفت. قيام هايي همچون: توابين، مختار ثقفي و ... لذا شايسته تر آن است كه نهضت و قيام امام حسين(ع) را فتح حسيني بنمايم.




3. فتح مهدوي




شعار «يالثارات الحسين» كه در آغاز ظهور امام مهدي(ع) مطرح خواهد شد، نقاط مشترك بين اهداف اين قيام را با قيام سيدالشهداء(ع) آشكار مي سازد. بدين گونه كه قيام امام مهدي(ع) بازگرداندن اسلام كاملاً خالص و پاك است همچنان كه رسول اكرم(ص) آن را آوردند. از اين هدف در بعضي از روايات شريف با عنوان «رواج اسلام جديد به دست امام مهدي(ع)» ياد شده است، و اين همان نقطه ارتباط ميان فتح مهدوي و فتح حسيني، و همچنين قبل از آن، فتح محمدي(ص) است. بنابراين درست است كه بگوييم فتوحات حقيقي در تاريخ اسلامي سه مورد است: محمدي، حسيني و مهدوي. اين ها در اصل فتوحاتي فكري و عقلي هستند كه حقايقي را براي ما تبيين مي كنند و اهداف شريعت اسلام را ـ هر چند با ظاهري نظامي يا سياسي ـ محقق مي سازند.


نقطه مهم در روش امام مهدي(ع) اجراي كامل و اعمال دقيق دين است. آن حضرت(ع) وظيفه دارد تا سعي و تلاش همه پيامبران، رسولان الهي و جانشينانشان را بنمايد، اهداف و مقاصد ايشان را محقق فرمايد، تا همه ساكنان كره زمين از اديان و مذاهب گوناگون به دين حقيقي خداوند ـ آن چنان كه پيامبر اكرم، حضرت محمد(ص) آورده است ـ هدايت شوند. همچنين آن حضرت(ع) وظيفه دارد تا حكومتي فراگير در سراسر جهان تشكيل دهد، كه جمله سرزمين ها و آبادي هاي زمين را در بر گرفته و همه انسان هاي واجد شرايط را در خود جاي دهد. همچنين موظف است تا منظومه الهي ـ احكام شريعت اسلامي ـ را به عنوان قانون نافذ و لازم الاجرا در سراسر حكومت جهاني اش قرار داده، عدل مطلق را حاكم سازد، و توانگري و بي نيازي جميع ساكنان اين حكومت را تأمين نمايد. اين ها اهداف و وظايفي است كه هيچ كس قبل از حضرت مهدي(ع) بدان مكلف نشده است.


امام منتظر(ع) در بدو ظهور خويش، با مشكلات و سختي هاي فراوان و متعددي از سوي جهان اسلام مواجه خواهد شد؛ مشكلاتي كه برخاسته از تنوع مذاهب، اختلاف و تشتت آراء است. در طول چهارده قرن انتقال سنت نبوي(ص)، از طريق احاديث و روايات، وجود موارد مجمل و مبين، و عام و خاص، به علاوه تأثير عوامل بيروني مانند اهداف و منافع سياسي و بروز هواها و اميال نفساني، موجب اختلاف آراي علما بوده است. گاه توصيه رهبران سياسي در اجتهاد مجتهدان مؤثر افتاده و سبب ترجيح بعضي از روايات بر برخي ديگر، و يا اسقاط (بي اعتبار شمردن) بعضي از احاديث شريف يا تجاهل نسبت به وجود آن، به ويژه در هنگام تعارض با منافع و مصالح شخصي و يا سياسي شده است. به علاوه اجتهادات مخصوص و ويژه [مذهبي] در مذاهب مختلف اسلامي و احكام آن، كه هر فرقه اي رويكرد خاصي به اسلام بنا نهاده، به موجب آن به تأويل آيات متشابه قرآن كريم پرداخته و آن را مبناي آيات محكم قرار داده است. بدين ترتيب مسلمانان به فرق و مذاهب گوناگوني تقسيم شده، و در خلال سال هاي طولاني، برخي از ايشان به تكفير برخي ديگر پرداختند، خون هايشان بدين سبب ريخته شد، هر كس مخالف رأي و نظري بود به قتل رسيد و سرزمين هايشان تخريب شد. اما چگونه ممكن است امام مهدي(ع) مسلمين را بر توحيد كلمه گرد آورد و ايشان را به پيروي از تعاليم اسلام، مطابق آنچه رسول خدا(ص) آورده است، وادار نمايد، در حالي كه اين اختلافات وجود دارد؟


به علاوه اين امرچگونه ممكن است با وجود اكثريت غير مسلمان... در برابر اقليت مسلمان؛ با وجود تنوع و تشتت اديان و مذاهب در سطح جهان؛ اعم از اديان آسماني با مذاهب گوناگون، اديان غير آسماني، و بي دين (لاييك)ها، به علاوه وجود انحرافات اجتماعي، اخلاقي ، اقتصادي، سياسي، استضعاف فكري و بيماري هاي رواني، همچنين سختي ها و موانع ـ نظامي و غير نظامي ـ كه امام(ع) در عرصه هاي گوناگون (همچون: فقر، بيماري، قتل، كشتار، فساد، جهل، ظلم، آزار و شكنجه، كفر، بحران هاي طبيعي، فزوني فتنه ها، گرسنگي، كمبود امنيت، ستم و ...) با آن مواجه خواهند شد، به علاوه مواجه شدن با منافع مردم و حكومت ها در سطح جهان...


هنگامي كه امام مهدي(ع) قيام نمايد، انقلاب بزرگي را بر ضد باطل ـ با تمام نشانه ها و معاني آن ـ ، و بر ضد ظلم ـ با همه جبهه هاي گمراه كننده اش ـ اعلام مي دارد. آنگاه اقدامات مبنايي و قدرتمند خود را به همراه نشانه هاي بزرگ آغاز مي نمايد، تا بدان وسيله، واقعيات گوناگوني كه مسلمين و ديگر ساكنان زمين درون آن زندگي مي كنند و در طول زمان در عقل ها و اذهانشان رسوخ يافته، زايل شود. آن حضرت(ع) به اقداماتي دست خواهند زد كه علايم و نشانه هاي فكري و عقلي آن، اگرچه با ظاهري سياسي و نظامي حقايق اصيل را روشن گرداند تا بدان وسيله تصورات و اوهام غير حقيقي، و تلازمات باطل موجود در اذهان مردم ـ مسلمان يا غير مسلمان ـ زدوده شود. پس، طوفان هاي بزرگي در عقل و جان انسان ها ايجاد مي شود كه حقيقت را براي ايشان پس از آن كه در تاريكي غفلت بوده اند، آشكار نمايد.


در آن هنگام فتح آن حضرت(ع) به آساني صورت گرفته، و فرمانشان در عالم اسلام گردن نهاده خواهد شد (در مدت زمان 8 ماه، آن طور كه روايات توضيح داده اند) و حاكميت امام مهدي(ع) در مدت كوتاهي با همكاري مسيح(ع) در سراسر جهان استقرار خواهد يافت؛ امر مهم و بزرگي كه ايجاد قسط و عدل در سراسر زمين، منوط به آن است.





1. سوره نصر (110)، آيه 2 - 1.


2. سوره فتح (48)، آيه 1.


3. سوره احزاب (33)، آيه 6.


4. سوره مائده (5)، آيه 48.


5. سوره نساء (4)، آيه 105.


6. سوره نساء (4)، آيه 59.
<